روزنامه گل
داستان «کارلوس کی روش» با همه خوب و بدهایش به فرجام رسید. از روزی که عباس ترابیان فاتحانه از فرآیند استخدام سرمربی تیم ملی پرتغال و رئال مادرید و البته دستیار محبوب «سر الکس فرگوسن» سخن می گفت سالها گذشته است. سالهایی که سه جام جهانی و دو جام ملتهایمان را بلعید. سالهایی که بمرور به دستاورد کم و ادعای بسیار خو گرفتیم. البته که این بدعت را مرد پرتغالی با خود نیاورد و خالق آن نبود. گوشمان از خیلی قبلتر هم پر بود از هیاهو برای هیچ. منتهی الحق و الانصاف این آدم چیز دیگری بود. در بازار گندم نمایان جو فروش؛ او بدون تردید صاحب خوش نقش و نماترین دکان بود. موجودی که بتواند برای باخت، مردم را با ساز و دهل بخیابان بکشاند کم آدمی نیست. خدا در و تخته را بدجوری به هم جفت و جور کرده بود و خیال میکنم از همین جفت و جور شدگی و همزادی اش با مدیریت فوتبال ایرانی میتوان ریشه های ماندگاری بی مانند و حضور بلند مدتش را فهم کرد. اصل جنس بود کارلوس. حضرات در آسمان دنبالش میگشتند و در زمین او را یافته بودند. همین بود که هرچه گفت و هرچه کرد از چشم بزرگواران نیافتاد. وقتش که میشد، جبران میکرد این بدزبانی ها را. وقتش که میشد خوب بلد بود دل آقایان را بدست آورد. اگر برای فوتبال ایرانی برادری نکرد برای بزرگواران رفیق گرمابه و گلستان بود.
آنچه او کرد در واقع فربه کردن و تقویت برخی از بدخیم ترین صفات و ناهنجاری های حاکم بر فوتبالمان بود. از گسترش دامنه کریهای رنگی به حساس ترین نبردهای ملی گرفته تا زیرآب زنی ، کم کاری ، چاپلوسی و تملق را خودمان هم بلد بودیم. او اما پای این سرطانهای مخوف و دردهای بی درمان را به حساس ترین روزهای تیم ملی و مهم ترین رقابت های تاریخمان کشاند. صدقه سری حضور تأثیرگذار او بود که بخش مهمی از جامعه هواداری در کمتر از سه ماه مانده به آغاز جام جهانی، موفق ترین و البته بی پناه ترین سرمربی تیم ملی در صعود بجام جهانی را هو کردند و ستاره های محبوب به زیرآب زنی اش مشغول شدند. می دانیم که از معلم اخلاق مان( پرویز دهداری) تا تئوریسن بزرگ یوگوسلاو(ایویچ) هم گرفتار همین بلیه شده و در کنار پاشویه همین حوض قربانی شده بودند؛ اما آن بزرگان نه تیم ملی را بجام جهانی رسانده ، نه حدنصاب ماندگاری خلق کرده و نه از همه تلخ تر و اندوهبارتر؛ مثل «دراگان» بی پناه و بی یار و یاور مانده بودند.
کارلوس خیلی زود از همه گره های ذهنی و اسرار و مختصات درونی فوتبالمان آگاه شد و دندان های «سئول نشینان» را شمرد. پیرمرد رگ خوابمان را بلد بود و خوب میدانست «خر کریم را چطور نعل بزند.» او در پیرانه سری بهشت خود را پیدا کرده بود. ما که بخیل نیستیم؛ بگذار جماعت «حزب باد»شهر را شلوغ کنند و همه کاسه و کوزه و خوب و بد این آدم را سر مهدی تاج و شرکایش هوار کنند؛ اما خودمانیم خیلی از همین حضرات در گذشته ای نه چندان دور؛ چه یقه هایی که چاک ندادند برای بازگشت «لعبت پرتغالی». چه آسمان و ریسمان هایی که به هم نبافتند برای دفاع از کارنامه اش. اسم عادل به «کی روشی پور» بودن در رفته ( که صد البته صفت برازنده ای هم هست برایش)؛ اگرنه برخی از این دوستان کفر نباشد؛ «کی روش پرست» هایی بودند برای خودشان. نگاه نکن حالا که ستاره مرد پرتغالی افول کرده و حمله به او سکه بازار شده؛ هر که از هرجا میرسد لیچاری، فحشی، ناسزایی بارش میکند. یک وقتی در همین مملکت نام «کارلوس کی روش» و هجرانی های سروده شده در فراقش؛ ذکر روز و شب بسیاری از همین «ابن الوقت» های تغییر جهت داده بود. بگذریم...
حالا فرزندخوانده همیشه طلبکار پرتغالی عزم سفری تازه کرده است. هرچقدر هم که برخی بزرگواران از حماسه سازیهایش داد سخن بدهند، خودش بهتر میداند که لااقل حالا وقت ماندن نیست. قریب به اتفاق جوخه فداییان او بالای سی سال دارند و دیر یا زود باید آنها را کنار بگذارد. با پشت خط مانده ها هم کاری کرده که تبع محافظه کار و بدگمانش سخت می تواند به آنها اعتماد کند. راستی که حق هم دارد. آدمی که با کودتا به قدرت رسیده باشد از سایه خودش هم میترسد. همین است که نتیجه چرتکه اندازی طولانی مدتش، ترک این سرزمین سوخته و این تیم به ته خط رسیده است. «کامنت» کنعانی زادگان اولین نشانه انهدام مجموعه و ساختاری است که در سایه تملق و ترس از «عالیجناب پرتغالی» شکل گرفته بود.
البته که در روزگار «پسا کارلوس» فصل تازه ای در انتظار ما و فوتبالمان خواهد بود. با این حال عمر و صبوری بسیار لازم است تا خوب و بد «کیروش» در ظرف زمان مستحیل شده، دست از سر فوتبال ایرانی بردارد. تا سالیان سال میشود در غوغای نیمکتها؛ در کت از تن کندن سرمربیان، در دفاع اتوبوسی و دل بستن به فوتبال چرک، در زیرآب زنها و کم کارها و خائنها و کودتاچیان، در بردهای اقتصادی و بالاخره در همه آدم های کم بازده و پر ادعا نشانه هایی از «برادر خوانده» تند مزاج پرتغالی مان پیدا کرد.
#کارلوس کی روش