فقط دو هفته از مسابقات فصل جدید لیگ برتر گذشته و همه تیمها و آدمها ادعای مالباختگی دارند. بیست بیانیه صادر شده و دویست مصاحبه تند و تیز داشتهایم. ذوبآهن هم برای این که یک سور به بقیه زده باشد اعلام کرده از لیگ کنار میکشد! اصلا خندهدار است؛ نه، شاید هم گریهدار باشد. هیچکس هم با خودش فکر نمیکند وقتی 16 تیم از داوری شاکی هستند، پس چه کسی نفع برده؟ مگر میشود همه ضرر کنند و هیچکس سود نبرد؟ قبل از بازی بیانیه میدهند که فلانی را داور مسابقه ما نگذارید، بعد از بازی هم از داور شکایت رسمی میکنند. مربی زیر توپ زده و اخراج شده، باشگاهش به فدراسیون نامه اعتراضی مینویسد و نشریه هواداریاش با تیتر دو متری داور بختبرگشته را مواخذه میکند. در تیم مقابل فیلم فحاشی ناموسی سرمربی بیرون آمده، اما نهتنها خبری از عذرخواهی نیست، دستهجمعی طلبکار هم شدهاند.
لیگ فوتبال ما شاید آینهای تمامنما از خلقیات و فرهنگ اجتماعی ما باشد. به ندرت یک شهروند ایرانی پیدا میکنید که معتقد نباشد دیگران حقش را خوردهاند، سیستم به او ظلم کرده و فقط یک قربانی بیگناه است. به ندرت یک شهروند ایرانی را پیدا میکنید که مسوولیت اشتباهش را صمیمانه، بدون بهانهجویی و طعنهزنی بپذیرد. به ندرت یک شهروند ایرانی پیدا میکنید که در جواب «چرا این خطا را کردی؟» فورا نگوید: «فلانی هم فلان خطا را کرد.» توهم مالباختگی، توهم ستمدیدگی و توهم مظلومیت از درد دلهای دو نفره بین دوستان شروع میشود، تا مترو و تاکسی و اتوبوس ادامه مییابد و طبعا بخشی از آن هم به ویترینی مثل فوتبال میرسد. در این سرزمین هر که کامیاب شده، به زعم ما «ناحق» بوده و اگر ما جایی لیز خوردیم، فقط از سر لغزندگی جاده بوده است. ما بیتقصیرهای ازلی و ابدی...