روزنامه گل
هیوا مافی/ شاید تلخ باشد اما واقعیت این است: فوتبال ایران دیگر به زمین مسابقه شباهتی ندارد، به سالن «اسکناسسوزی» شبیهتر است. استقلال و پرسپولیس، دو غول کاغذی که میلیاردها تومان پول به حلقشان ریخته میشود، نهتنها قدر و منزلت این هزینهها را نمیدانند، بلکه هر هفته با نتایج بیرمقشان به ریش هواداران میخندند.استقلالِ امروز تیمی است با بودجهای نجومی، اما کارنامهای خجالتآور. تیمی که از بردن حریفانی با یکدهم هزینهاش عاجز است و بهسختی از شکست مقابل ذوبآهن و پیکان فرار میکند. همان استقلالی که حالا در قزوین به شمسآذر جوان و بیپول امتیاز میدهد. این نه فوتبال حرفهای است و نه حتی «غیرحرفهای»؛ این دقیقاً هدر دادن منابع ملی و به سخره گرفتن شعور هوادار است.
پرسپولیس اما سویهای دیگر از همان بیماری را نمایش میدهد؛ تیمی که گویا فلسفهاش مساوی گرفتن است. وحید هاشمیان و کادرش با یک لجاجت حیرتانگیز، تیم را هفتهبههفته با ترکیب تکراری و تاکتیک بیخاصیت به زمین میفرستند؛ انگار نه انگار مقابل ملواناند یا سپاهان! نتیجه؟ چهار مساوی پیاپی در تهران؛ چهار ضربه به حیثیت یک باشگاه و چهار بار تحقیر هوادارانی که از سرما و گرما به ورزشگاه میروند تا فقط شاهد «تمرین کارآموزی» سرمربی باشند.
واقعیت تلخ این است که استقلال و پرسپولیس، دو تیم با بودجههایی فراتر از دو هزار میلیارد تومان، در زمین چیزی بیشتر از «عجز و بیبرنامگی» عرضه نمیکنند. نه تاکتیک، نه شجاعت، نه روحیه برنده شدن. فقط انبوهی از قراردادهای گرانقیمت، فوتبالیستهای پرادعا و مربیانی که یا هنوز در حال «کسب تجربه»اند یا جرئت برداشتن یک تصمیم درست را ندارند.
این فوتبال در خوزستان، قزوین یا تهران فرقی ندارد؛ مسئله «محل» نیست، مسئله «ماهیت» است. تیمی که فلسفهاش مساوی است، در دربی هم بازنده خواهد بود؛ حتی اگر روی کاغذ بازیکنان میلیاردی در اختیار داشته باشد. مساوی گرفتن در سیستم سهامتیازی یعنی باخت خاموش، یعنی فرو رفتن آرام در باتلاق بیخطری و بیخاصیت شدن.
اینجا سؤال اصلی این است: چرا باید میلیاردها تومان پول مردم صرف تیمهایی شود که حتی توان بردن یک حریف کمهزینه را ندارند؟ چرا باید همچنان به بازیکنان و مربیانی اعتماد کرد که تنها هنرشان «اتلاف فرصت» است؟ استقلال و پرسپولیس امروز نه نماد غرور ورزشی ایران، که نشانه تمامعیار سوءمدیریت، رانت و ناکارآمدیاند.
فوتبال ایران بیمار است؛ بیماریای که نامش «پول بیحساب و فکر بیمایه» است. و تا زمانی که این چرخه معیوب ادامه دارد، هوادار محکوم است هر هفته دوباره بسوزد، دوباره فریاد بزند و دوباره دست خالی به خانه برگردد.