زنده باد فراموشي/ اين جام، آن جان!
23 تير 1398 سوژه یک
روی آن کاغذ بالاتر از اسم انصاری و بیرانوند نام وحید امیری دیده می‌شد

روزنامه گل- رسول بهروش

این خصلت هوادار ایرانی است؛ از دور آرمانگرا می‌شود و از نزدیک، منفعت‌طلب و سازشکار. برای مهدی طارمی وقتی در دسترس نیست لغز می‌خواند که: «بیخود کرده برگرده» اما پای پست احتمال بازگشت آقای گل، اولین نفر است که کامنت می‌گذارد: «بیا جبران کن داداش، فدای سرت.» در سرزمين سقط اصول، البته كه هوادار فوتبال هم ترجيح مي‌دهد به جاي وفاداري به ارزش‌هاي اساسي باشگاه، دم فعلي راغنيمت بشمارد و دنبال چهار تا برد بيشتر براي چزاندن رقيب باشد؛ رقيبي كه خودش هم به همين درد گرفتار است. پس فرش قرمزی که امروز جلوی پای وحید امیری پهن می‌شود، تعجب ندارد.

انگار ما در ایران به نوع نادری از نسیان جمعی مبتلا شده‌ایم؛ آنقدر که گاهی یادمان می‌رود چه زخم‌های زشتی خورده‌ایم چه جراحت‌های چرکینی برداشته‌ایم. لیگ هفدهم که تمام شد، پرسپولیس به جمع هشت تیم برتر آسیا رسیده بود. آن زمان قرمزها از پنجره نقل‌وانتقالاتی محروم بودند. برانکو فقط یک کاغذ کوچک برداشت و نام سه بازیکن را که حتما باید حفظ شوند برای مدیران باشگاه نوشت. روی آن کاغذ بالاتر از اسم انصاری و بیرانوند نام وحید امیری دیده می‌شد. وحید اما زودتر از همه رفت؛ رفت به جایی که با اسکناس‌هایش می‌شد «ندای قلب» جديدي كشف کرد. پرسپولیس در غیاب او و شرکای بي‌وفاتر از خودش، با تنی نیمه‌جان به فینال آسیا رسید؛ به جایی که پنجاه سال نرسیده بود. فقط خدا مي‌داند اگر در آن صبح شنبه تاريخي جلوي كاشيما جاي آدام همتي با وحيد اميري عوض مي‌شد، آيا باز رد حسرت شادي بر خاطره جمعي ميليون‌ها دانش‌آموز ايراني به جا مي‌ماند يا نه؟ براي وحيد دل مي‌سوزانند كه سن‌اش بالا بود و بايد مي‌رفت؛ اما آيا او نمي‌توانست رفيق دوران مشقت باقي بماند و يك سال ديرتر دنبال پول خارجي برود؟ آيا امروز وحيد اميري نمي‌توانست مشتري قطري يا تركيه‌اي داشته باشد؟ اصلا رقم همين قرارداد آخر او با ايرج عرب چقدر است؟

تنها كافي بود جاي ترابوزان و پرسپوليس در ويكي‌پدياي اميري عوض شود تا خاطره‌انگيزترين تيم تاريخ سرخ‌ها ماموريت حيرت‌انگيزش را با فتح ليگ قهرمانان به پايان برساند؛ امثال اميري اما اسباب برافراشتن پرچم ژاپن شدند. باز اين «جام» اهميت چنداني ندارد، در مقايسه با «جان» آن هوادار ايلامي كه بعد از فينال ناكام آسيا از پا در آمد؛ همان كه همسرش، يتيم به بغل اشك مي‌ريخت و مي‌گفت آخرين چيزي كه قبل از مرگش نبخشيد، جدايي بازيكنان بي‌معرفت پرسپوليس بود. ملالي نيست. اين نيز بگذرد؛ زنده باد فراموشي.